روز خوانسار

یاد و خاطره استاد محمودی خوانساری در سالروز درگذشتش گرامی باد.

منبع: Khatmekhali.blogfa.com
چندی پیش یکی ازهمشهریان خوبمان ازطریق وبلاگ خطم خالی با بنده تماس گرفته و در مورد غربت بقعه امامزاده سید محمود(ع) درخوانسارگلایه واظهارتاسف نمود.پس ازآن آقای اصغر معصمی عضو افتخاری هیات امناء این امامزاده دریک ملاقات حضوری ضمن معرفی کامل بقعه متبرکه،همشهریان را به بازدید ازموزه این امامزاده دعوت کرده وازدوستان وبلاگ نویس خواست تا درفضای مجازی بیشتربه این موضوع بپردازند. باشد که ادای دینی نسبت به غربت این امامزاده بشود.
بنده نیزبه سهم خود دراین پست گزیده ای کوتاه را،ازشرح مفصلی که ایشان دراختیاربنده گذاشتند جهت اطلاع دوستان منتشرمی کنم.امید است که مورد توجه فرهنگ دوستان قرار گیرد.
آقای اصغر معصمی - عضو افتخاری هیات امناء امامزاد سید محمود(ع)
بقعه ای که در خیابان 13 محرم ، در نزدیکی مرقد مطهر امامزاده احمد(ع) و در جوارمحل سابق بازار قدیمی شهر ، همچون نگینی به چشم می خورد مدفن پاک و منور آقا سیدالکریم آقا سید محمود(ع) است که طبق نقل قول از بزرگان مذهبی و علمی شهر و به استناد سنگ نوشته موجود ، نسب شریفش با دو واسطه به امام هادی النقی (ع)، و بر اساس استعلام از آستان قدس رضوی در سال 81 ، اداره پژوهشهای اسلامی و موسسه دایره المعارف بقاع متبرکه وابسته به آن آستان، با چهار واسطه نسب مبارکش به امام علی النقی(ع)می رسد....

...این سید جلیل القدر که به همراه بنی اعمام خویش ، از ظلم و جور حکام مدینه به قصد عزیمت به قم راهی ایران شدند ، حاکم قم از ورود آنها جلوگیری کرد، ودر فاصله بین قم و خوانسار هر یک بطور مخفیانه در شهر و روستایی پناهنده شدند. ایشان نیز در خوانسار ماوا گزیدند و با رحلت در این مکان مدفون گردیدند... چون مرکز شهر در این قسمت بوده و این محل چشمه قناتی داشته، محل اسکان مناسبی برای کاروانهای زیارتی بوده است... نقل است سران یکی از کاروانها معروف به باباترک بر حسب اعتقاد و یا الهام درعالم رویا بر روی بدنه مستحکم بقعه، گنبد فعلی 12 ترکه مخروطی دو پوش را بنا می کند... این گنبد با ظرافت خاصی بنا شده که در زمره آثار تاریخی کم نظیر به شمار می رود... از آن پس این بنا در بین مردم به بقعه باباترک مشهور شد، در صورتیکه هیچگونه اثر قبری از این شخص در این مکان به دست نیامده است....
در سال 85 بر آن شدیم در این مجموعه زیارتی و تاریخی ،موزه مردم شناسی دائر کنیم.که تا کنون اقلامی در حدود سیصد قلم با همکاری مردم تهیه شده است. علیرغم طلب مساعدت از مسئولین امر جهت در اختیار گذاشتن فضای مناسب در همین مکان و تهیه تجهیزات لازم جهت حفظ و حراست و نمایش بصورت آبرومندانه ، همچنان چشم براه الطاف ایشان هستیم.ولیکن همین اقلام جهت بازدید علاقه مندان بصورت فشرده و نا منظم چیده شده است....
نکته: طبق اظهار نظرمولف مطلب فوق،صاحب این بقعه نوه امامزاده احمد(ع) می باشد، که این موضوع در متن ارسالی ایشان از قلم افتاده است.
-----------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن: جهت دریافت متن کامل مطلب فوق، با مدیریت وبلاگ خطم خالی تماس بگیرید.
منبع:وبلاگ خطم خالی
باز هم دوم اردیبهشت شد و این روزهای بهاری و با طراوت، صدای آواز دلنشین استاد را کم دارد.
بیست و دو سال است که در چنین روزی جای خالی استاد محمود محمودی خوانساری را بیشتر از
روزهای دیگر حس میکنیم.

امروز روزی است که ناخودآگاه به یاد آن عندلیب گلشن هنر ایران، مرغ شباهنگش را زمزمه می کنیم:
به دورانی که شد قحط وفای دلها // چرا هر دم نگویم من خدا خدا خدا
من مرغ شباهنگم بشد / / کنج قفس قسمت من چرا چرا چرا
به پیامی تو ای پیک بهار از من به باغبان بگو که گاهی // نشانه گیرد از گیاهی
من اگر که هستم ستاره ام کو در آسمانها // من گر اهل دردم نشانه ام کو به داستانها
من آن کسم که روز و شب ز بی کسی گرفته ام در دست دعا دعا دعا
تو آن کسی که از من شکسته دل نمیکنی دوری بیا بیا بیا
یادش گرامی و نامش جاویدان.
منبع:وبلاگ خطم خالی
حدود دو ماه از طرح سوالات گذشته و متاسفانه تعداد کمی (در حد سه نفر) پاسخ درست و یا نیمه درست دادند.متاسفانه بسیاری از همشهریان هم اصلاْ اهمیتی برای این موضوع قائل نشده و اصلاْ پیگیر نشدند. به هر حال از همشهریان عزیزی که زحمت کشیده و در مورد سوالات اظهار نظر کردند سپاسگذارم. همچنین تشکر می کنم از مدیر محترم وبلاگ کمش که پستی را به گویش خوانساری اختصاص دادند.
و اما معنی جملات:
۱- بد بی ور ورازو : برازنده تو است. شایسته توست. به زبان عامیانه: خیلی بهت میاد
۲- ریشد چله گنو : محاسنت سفید شود. به زبان عامیانه : پیر بشی .(نوعی دعای خیر در حق دیگران)
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن :البته بنده نتونستم معنی دقیقتری پیدا کنم. و این تعابیر را از گوشه و کنار جمع آوری کردم. اگر شما معنی بهتری برای این دو اصطلاح دارید برای ما بفرستید.
منبع:وبلاگ خطم خالی
(... اعلام 21 فوريه از سوي يونسكو بعنوان روز جهاني زبان مادري صورت گرفت كه باعث شهرت بنگلادش گشته و در خور تقدير ميباشد. اين امر روند دستيابي به صلح، پيشرفت و رفاه در كشور بنگلادش و خارج از مرزهاي بينالمللي را نيز تسريع خواهد بخشيد. پس از سال 1952 مردم بنگلادش همه ساله 21 فوريه را که براستي مايه مباهات و روز فراموشنشدني براي آنهاست روز شهيد نامگذاري كردهاند.ايالت شرقي پاكستان كه شامل اقليت بنگالي بود و از لحاظ ادبيات ميراثدار ادبيات چند هزار ساله و فرهنگ پيشرفته بنگالي بود. بنگاليها علاقه خاصي به زبان و فرهنگشان داشتند در سال 1952 و به هنگام استعمار نو اين ميل و علاقه رو به فزوني گذاشت. عمل خودخواهانه پاكستان در اعلام زبان اردو بعنوان تنها زبان رسمي پاكستان، تخم فروپاشي و اضمحلال آينده اين حكومت را كاشت. مردم پاكستان شرقي خصوصاً دانشجويان در قبال عملكرد غيردموكراتيك دولت واكنش تندي نشان دادند چرا كه اين طرح نابودي زبان و فرهنگ بنگالي را در پي داشت تحميل زبان اردو و فرهنگ ايالت پاكستان غربي به پاكستان شرقي عكسالعمل بسيار قوي و خودجوش مردم بنگال غربي را به دنبال داشت... نيروهاي پليس به سوي تظاهركنندگان كه بسياري از اين افراد را دانشجويان تشكيل ميدادند و بصورت آرام در حال اعتراض خود بودند آتش گشود اين عمل باعث كشته و زخمي شدن تعدادي از آنها شد.خبر مرگ آنها باعث ايجاد جنب و جوش عجيبي در ايالت شرقي شد و مرگ آنها كه بخاطر حمايت از زبان مادريشان بعنوان حق خدادادي اتفاق افتاد نزد مردم بعنوان شهيد از آنها ياد شد... 21 فوريه نزد مردم سمبل گشت و حالت اسطورهاي يافت....)
به مناسبت همین روز فراخوانی را در سایتی خوندم که از وبلاگ نویسان دعوت شده بود در این روز یک پست به زبان مادری خودشون بنویسند، تا به این وسیله از مردن زبانهای مادری جلوگیری بشه.
راستی ما خونساریا چقدر نسبت به زبون مادریمون وفاداریم؟ چند وقت پیش دوست عزیزی می گفت جمله عجیبی از پدر بزرگش شنیده که واسش نامفهوم بوده. وقتی این جمله اصیل خونساری رو شنیدم تا مدتها به معنیش فکر می کردم. شما می دونید معنی این جمله چیه؟ بد بی ورورازو یا این یکی: ریشد چله گنو (هر چی تلاش کردم نتونستم اعراب گذاری کنم. شرمنده)
به امید اینکه هر روز ما روز دوم اسفند باشه. روزی که زبون مادریمونو حفظ کنیم.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن : معنی جمله های بالا رو چند وقت دیگه می نویسم. تا اون موقع خوب فکر کنید.
منبع:وبلاگ خطم خالی
به جرات می توان گفت برگزاری سوگواری ابا عبدالله الحسین ( عیله السلام ) بویژه در دهه اول ماه محرم به عنوان نمونه ای از ارادات واقعی این مردم به ائمه اطهار در میان سایر شهرهای ایران اگر نمونه نباشد کم نظیر است .
در همین خصوص برپایی سقاخانه های متعدد در طول مسیر های حرکت هیات های مذهبی چهره ای دیگر از عاشورای حسینی را بر عاشقان هویدا می سازد . فلسفه آب دادن و آب نوشاندن از ظریفترین دقایق بینش الامی به شمار می آید.این شیوه تفکر در شهرهای اسلامی من جمله شهر خوانسار بصورت سقاخانه بازتاب یافتو در انجا ساخت سقاخانه های گوناگون معمول گردید.
صرف نظر از سقاخانه های موقتی که در ایام محرم در مناطق مختلف شهر دایر می شود در خوانسار دو سقاخانه ویژه دایر و دارای موقفاتی بوده است.
( در پست بعدی با این سقاخانه های آشنا خواهیم شد....)
منبع : وبلاگ محرم در خوانسار ( محمد صابر دهاقین )
در این شهر کوچک و کم جمعیت در ایام سوگواری ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام ) خیابانهای اصلی شهر پاسخگوی کثرت جمهیت نمی باشد و بیش از سی هیئت مذهبی از طلوع خورشید تا غروب افتاب هر کدام در ساعت معینی از روز در سوگ سالار شهیدان به عزاداری می پردازند.
شیغمی اراکی متخلص به ((بشیر)) که در سالی از ایام عمر خویش موفق به درک عزاداری سید و سالار شهیدان در خوانسار گشته است در بیان آن چنین گوید :
شهر محرم شهر عاشوراست خوانسار
مهد بزرگان قبله دلهاست خوانسار
شهر غزاداران و دار المومنین است
جای جوان مردان بی پرواست خوانسار
ایام تاسوعا و عاشورا از ماتم
وز سوگواری محشر کبراست خوانسار
هر سوی آن برپا شود شور حسینی
گویی که شهر زاده زهراست خوانسار
منبع : وبلاگ محرم در خوانسار ( محمد صابر دهاقین )
بسیاری از ابعاد فرهنگی خوانسار آنچنان با مذهب عجین گشته است که گویی تفکیک ناپذیر و چنان می نماید که فرهنگ و مذهب لازم و ملزوم یکدیگرند . انچه به عنوان اجمالی از فرهنگ مذهبی خوانسار قابل ذکر است اینکه برخی از مسائل مذهبی به قدری با فرهنگ عامه پیوند خورده است که زبانزد خاص و عام و جز امور روز مره گشته است همانند بر گزاری مراسم خاص عزاداری در سوگ اباعبدالله الحسین ( علیه السلام ) در اکثر مواقع بویژه در ماه های محرم و صفر به نحوی که در اولین روزهای محرم شهر یکپارچه در غم و اندوه فرو می رود و در خیابان اصلی شهر که به (( تونل سبز )) موسوم است با نصب پرده های موسوم به محتشم و علم و بیرق چهره ای دیگر می یابد و از روز ششم تا دوازدهم محرم کلیه فعالیت های اقتصادی بصورت تعطیل در آمده و بنا به قولی تکایا و حسینیه های شهر وسعتی برابر با وسعت شهر می یابد. ......( ادامه در پست های بعدی....
منبع : وبلاگ محرم در خوانسار ( محمد صابر دهاقین )
لطفا در نظرسنجی ای که در وبلاگ محرم در خوانسار ( دهاقین ) در رابطه با محرم صورت گرفته شرکت کرده و نظرتان را درج کنید.
شرکت در این نظرسنجی نشان دهنده اهمیت شما نسبت به شهرتان است.
السلام علی الشفاه الذابلات
(سلام بر آن لبان خشکیده)
ضمن تسلیت به مناسبت ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ، در این پست عکسهایی را از عزاداری مردم خوانسار گذاشته ام. متاسفانه اطلاعات دقیقی از نام عکاس یا سالی که عکس گرفته شده در دست نداشتم. فقط چیزی که از شواهد مشخص است ، این است که اولین عکس مربوط به هیئت حسینی و بقیه مربوط به هیئت حضرت ابوالفضل(ع) می باشد.

از نوع پوشش مردم و همچنین نوع بافت شهر می توان حدس زد که عکسها مربوط به اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه است. به هر حال چیزی که در این تصاویر کاملاً مشهود است ، سادگی و اصالت عزاداری سالار شهیدان در آن سالهاست. چیزی که در عزاداریهای امروز کمتر دیده می شود.

متاسفانه امروزه سادگی و بی پیرایگی جای خودش رو به تجمل و رقابت ناسالم داده. البته هنوز هم میشه در گوشه و کنار شهر سراغی از اون صفا و عشق واقعی به اهل بیت پیامبر(ص) گرفت.

راستی کجا هستند اون هیئتهای با عظمت با اون پرچمها و علمهای ساده؟ کجا رفتند اون مردمی که با لباسهای ساده و موهای ژل نزده! بدون ریا سینه می زدند و نوحه سر می دادند؟

یاد اون عزاداران بخیر که وقتی زیر علم می رفتند نگاهشون به زمین بود و ذکر می گفتند، و چشمشون اینور و اونور نمی گشت و در میدون مرکزی شهر قدرتنمایی نمی کردند و ....
انشاالله که توفیق عزاداری سالم و واقعی نصیب همه ما بشه و از این ایام عزیز بهره کافی ببریم.
التماس دعا.
منبع: وبلاگ خطم خالی
سلام
مدتها بود سعی داشتم محیطی را بوجود بیارم که در اون بشه دوستان قدیمی رو پیدا کرد.در همین خونسار خودمون گاهی اتفاق میفته که سالها از یک دوست قدیمی بی خبریم. بعد از مدتها میبینیم که دوستمون با یک چهره جدید و در جایگاه تازه ای داره فعالیت میکنه. در این حالت با شور و شوق خاصی بهش میگیم: تو کا یا کا ؟! حالا تصور کنید که این دوستمون رو در دنیای مجازی پیدا کنیم. اینجا دیگه واقعاْ واجبه که بگیم : تو کا یا کا !!!!؟
با همین ایده تصمیم گرفتم وبلاگ تو کا یا کا رو راه اندازی کنم. البته هنوز نمی دونم این کار شدنیه یا نه. دیگه این به همت شما بستگی داره که بخواهید خودتون و شغلتون رو معرفی کنید. البته با این اهداف:
۱- دیدار دوستان قدیمی و اطلاع از حال همدیگه.
۲- کمک به همشهریان و دوستان ٬ با توجه به حیطه کاری و توان شخصی.
شما می تونید بیوگرافی ٬ وضعیت تحصیلی و شغلی ٬ عکس ٬ خاطره و در صورت صلاحدید آدرس و شماره تماس خودتونو ارسال کنید . مشخصات شما وارد بانک اطلاعاتی وبلاگ میشه و در دسترس بازدیدکنندگان قرار میگیره . به همین سادگی.
اینم لینک وبلاگ توکایاکا:
اجاق كور Ojag kur
اجاق خاموش
كنايه از : بي فرزندي ، عقيمي و نازايي است .
از آتيش خاكستر عمل اچو az ates xakessar amal eccu
از آتيش خاكستر به عمل مي آيد .
كنايه از : پدري دانا و كاردان و بالياقت كه پسري بي عرضه و نالايق دارد.
از اير اسپيد بترس گه سر به تو دارو ez eyre espid baters ge sar betu daru
از ابر سفيد بترس كه سر به تو دارد .
كنايه از : ظاهري آراسته و باطن خراب است ، ابر سفيد معلوم نيست كه كي مي بارد . از كسي بترس كه موذي است مانند ابر سفيد كه توده اي شكل و به هم فشرده است .
از اير سيه نترس كه هاي و هوي دارو az eyre siya naters ge hayo hay daru
از ابر سياه نترس كه هاي و هوي دارد .
كنايه از : ابر سياه است كه زود مي بارد آدمهايي كه فقط هاي و هوي دارند ف يعني با زبان فقط هاي و هوي و سر و صدا مي كنند .
منبع وبلاگ گویش خوانساری
1 رفيقا مجده دون هيداني ، از خوسار چاني من به وا درداني ، آره از تل دلدار چاني من
2 به يگ هفته برينشتاني از تيْرون و ورگردان به مين شير كشتيداني ، از خوسار چاني من
3 به سيقاتي رفيقا ، بوي گل همرا خومم بارتي ز گل خوشبوتران چون مشكي از تاتار چاني من
4 زآسيبي گه با بسون بشه از واد پاييزي تيار بلبلي وامرته ، از گلزار چاني من
5 نشون يارمم واوس و هم ريبژ بوساني وليكن از تلژ با حسرت بسيار چاني من
6 سرنگ ناله داراني ز پي ، از وس بنالاني بله از شهر خود ، با چشم گوربار چاني من
7 به فرق هرچه خوساري به تاج عزتم بينا به ياقا ختمتو ايزن ، گه از وا خوار چاني من
8 مجال درد دل واتن نداراني ، ابي " بخشي " همين وسو از وا ، با تن تيدار چاني من
بازگداني به فارسي توسط خود يوسف بخشي
من از خوانسار مي آيم
1 شما را مژده اي ياران ، من از خوانسار مي آيم در آنجا بودم آري از بر دلدار مي آيم
2 برفتم هفته اي را خارج تهران و برگشتم به شهرك رفته بودم ، يعني از خوانسار مي آيم
3 ره آورد سفر اي دوستان بوي گل آوردم ز گل خوشبوترم چون مشكي از تاتار مي آيم
4 ز آسيبي كه از باد خزان مي رفت بر بستان بسان بلبلي افسرده از گلزار مي آيم
5 نشان يار خود را جستم و سويش دويدم من ولي از پيش او با حسرت بسيار مي آيم
6 زبس ناليده ام ، دارم فغان ناله اندر پي بلي از شهر خود با چشم گوهر بار مي آيم
7 نهادم تاج عزت بر سر هر فرد خوانساري به پاس خدمت است اينسان كز آنجا خوار مي آيم
8 مجال درد دل گفتن ندارم ديگر اي " بخشي " همينم بس ، كز آنجا با تني تبدار مي آيم
* شيرك يا شهرك يكي از محلات قديم خوانسار است. ( در بيت دوم مصراع دوم )
ديم ( dam ) از گروه واژگاني است كه امروزه در گويش خوانساري متداول و به معناي صورت و چهره مي باشد . ديم ( dam ) ، صورت و چهره . دكتر ايرج وامقي در برسي يك متن مانوي در اين باره چنين آورده است ديم در اوستا بصورت ( daeman چشم ) از ريشه day فارسي باستان : di = ديدن در كردي dim در فارسي ديم اين واژه در گويش راجي به صورت ( دوم - deom ) و در گيلكي به صورت ديم رايج است.
عيسوي دم باد و احمد ديم و چشم حادثات از شكر خواب عروسان از دم و از ديم او
(( خاقاني ))
از همين زمره است واژه (( شبي )) به معناي جامه و پيراهن كه در ايران باستان نيز به همين معنا بوده است و در گويش خوانساري امروزه متداول است . در تاريخ جملهاي را به دختر يزگرد سوم نسبت مي دهند كه در محضر خليفه دوم ( پس از اسارت ) عنوان گرديده است كه شباهت تام به گويش امروزي خوانساري دارد بدين قرار :
(( اف بر ابرويز بو كه كاغذ پيعمبر ژبدرا ))
(( of bar abar viz bov ke kaghaze piamber gabadera))
اف بر خسرو و پرويز باد كه نامه پيامبر را پاره نمودند .
البته بسياري از واژه هاي متداول در گويش خوانساري ريشه در زبانهاي ايران باستان دارند و با ساير زبانهاي كهن امروزي وجه مشترك داند همانند (( لري )) ، (( كردي ) ، (( راجي )) ، (( سنگسري )) ،
(( سمناني )) و .... مانند واژگاني كه در پست بعدي برايتان بيان مي كنم.
نماز روزتون قبول
يكي از بازار هاي خوانسار بازار موسوم به بازار دو راه است كه به واسطه اينكه بخشي از آن در محله موسوم به (( دو راه )) قرار داشته است بدين نام موسوم گشته است ( محله دوراه كه به ( دم دوراه ) نيز خوانده مي شود به خاطر آنكه بر سر دو راهي قرار گرفته است به اين نام خوانده مي شود در محله فوق مسجد و حسينيه اي به نام (( دو راه )) وجود دارد )
اين بازار اكنون محل فرموش خشكبار از قبيل گردو ، بادام ، آلو و ... مي باشد كه بيشترين و در واقع تمام فروشنده اين مغازه ها را افراد پير تشكيل مي دهند به ندرت شما مغازه اي را در بازار دو راه مي يابيد كه فروشنده اش مرد جواني باشد .
تصوير زير بازار قديم دوراه را نشان مي دهد كه در واقع مي توان گفت كه نميه راه بازار است.

تصوير زير نيز بازار قديم دوراه را نشان مي دهد كه در واقع اگر از جنوب خوانسار وارد بازار شويم پايان و در واقع اخرين مغازه ها را نشان مي دهد.

اطلاعیه
بنا به درخواست مدیریت وبلاگ ٬ موسیقی خوانسار واگذار می شود.
علاقه مندان به موسیقی خوانسار جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانند با مدیر این وبلاگ (هنر جو) تماس حاصل نمایند . باشد که مدیر آینده وبلاگ مویسقی خوانسار بتواند ادامه دهنده تلاشهای بی دریغ مدیریت فعلی باشد. همچنین امیدواریم سرکار خانم ریاحی فر با درایت خاص خود در پیش برد اهداف این وبلاگ ما را یاری نمایند.
واژه اسپه – اسبه ، در گویش خوانساری به معنای ( سگ ) است . این واژه در زبان پارسه میانه و ماد غربی نیز به همین معنا بوده است. احمد كسروي در خصوص ( اسپه ) مي گوید :اسپه در پارسه به معنی سگ بدین تفضيل كه نام سگ در سانسکریت ( سون ) ، ( seven ) و در اوستايي گاهی سون ( بر وزن نون ) و گاهی ( سپان ) ، ( seoan ) است.
هردوت گویند در زبان مادان باستان ( سپاكا – space ) و یا ( سپك ) به معنی سگ ماده بوده است .از سويي دیگر همان كلمهء مادان یا از ( سپان ) اوستايي کلمه ( اسپه ) در پارسی ماند كه در برخی کتابها نوشتند و همچنین در زبان سمنانی به معنی سگ است و همچنانکه گذشت ( اسپه - Espa ) در گویش خوانساری نیز به معنای سگ است.
مي توان اسپه و ( اسپسه ) را از ریشه واژه پهلوی ( aspesta ) به معنای یونجه بدانیم كه خود واژه aspesta از گروه واژگاني است كه با واژه اسب تركيب یافته است واژگاني كه از اسب تركيب یافته است بسیار است از آن جمله ( اسپست و اسفست ) است كه امروز یونجه گویند و در گویش خوانساری نیز به همین معناست .جز دوم این واژه ( اد – ad ) مي باشد كه در سانسکریت به معنی خوردن است .دياكونوف در تاریخ ماد گوید:
در باب کشت یونجه كه در رود ( بين النهرين ) تازگی داشت به نام ( مادی ) ( اسپست – aspasta ) به معنی خوراک است خوانده مي شد و نخست در قرن هشتم قبل از میلاد از آن یاد شده است.
زبان و گویش خوانساری در طول اعصار تحت تاثیر زبانهای مختلف قرار گرفته است .آنچه مسلم است ریشه زبان و گویش خوانساری پارسه میانه و تا حدودی ماد غربی است .
همیشه آثار تاریخی به جا مانده در يك مکان را مبین قدمت و سابقه تاریخی يك مکان مي دانند و تغييراتي كه ممکن است در ان در مكاني صورت گیرد و آثار به جا مانده را به ویرانه اي مبدل سازد اگر نيك نظر افكنيم در ميابيم كه آداب و رسوم و سنن ، نوع لباس ، و حتی زبان و ریشه های تاریخی آن از جمله دلایل دال بر سابقه تاریخی يك مکان است .
هر چند قدمت آثار تاریخی به جا مانده در خوانسار ( به جز آتشکده هيكل در تيد جان ) سابقه اي قبل از اسلام ندارند ليكن ريشه كهن گویش خوانساری تا زمان « ماد ها » نیز مي رسد .
مدیریت : صابر جان از اینکه فعالیت خودت رو شروع کردی ازت ممنونم همیشه قلمت روون قلبت مهربون و لبت خندون باشه ...
یوسف بخشی
با شروع به كار وبلاگ خوانساري ها تصميم گرقتم به عنوان اولين مطلب در اين وبلاگ از شاعري بنويسم كه شايد كمتر خوانساريي باشد كه نام او را نشنيده است .يوسف بخشي خوانساري از جمله شعراي نام آشناي خوانسار است كه با مطالعه و تحقيق در مورد خوانسار سهم زيادي در معرفي آن به ديگران داشته است.او از جمله نخستين كساني است كه با سرودن اشعاري با گويش خوانساري به ترويج و تبليغ اين گويش اهتمام ورزيد كه مجموعه ي اشعار او در كتاب ديوان يوسف بخشي گرد آوري شد.در مقدمه ي اين كتاب در وصف او چنين آمده است:بخشي شاعري آزاده، متواضع،فروتن بود شاعري خوش قريحه و سرشار از ذوق و شوق كه عليرغم مشكلات و فقدان فراغت بال و آسودگي خيال توانست نام خوانسار و گويش زيباي آن را زنده نگه دارد وازخطر فراموشي نجات دهد. اشعار بخشي با گويش خوانساري را مي توان واژه نامه ي منظوم خوانسار دانست و الحق كه در اين راه بسيار موفق بوده و در هر قسمت آن خواه دو بيتي يا غزل و قطعه موضوع اخلا قي يا پند وداستان نهفته است و با تمام محدويتي كه براي بيان واژگان داشته اشعار بسيار دلنشين ،شيرين و سودمند ی می سرود.در كلام بخشي چهار هدف عمده دنبال مي شود:اول انعكاس غمها و شادي ها ي شاعر ودوم رنج و اندوه همه ي انسانها سوم:پند آموزي و پيامهاي مشفقانه و در نهايت طنز والا و فاخري كه در حال و هوا وسبك وسياق خود سروده و منحصر به اوست.اما شرح حال و زندگي نامه ي او را هيچ كس بجز خود يو سف بخشي نمي تواند به خوبي بيان كند:
نامم يو سف و شهرتم بخشي است. در سال 1298 در ارسور خوانسار به دنيا آمدم.پدرم شادروان محمود بخشي از تجار با تقواي خوانسار بوده است .مادرم مرحوم سكينه از خاندان مداح شاعر و صدرالواعظين اميني است كه من در مرگ پدرومادرم در خوانسار نبودم. تحصيلات من در خوانسار به پايان رسيد و دروس جديده و علوم قديمه را در محل فرا گرفتم و با علاقه و اشتياق فراوان و تا حدودي كه ميسر بود از محضر اساتيد و فضلاي خوانسار استفاده كردم و تاجايي كه مي توانستم از هر خرمني خوشه اندو ختم پس از خاتمه ي تحصيلات به شيوه ي پدر به تجارت پرداختم و در سال 1322 از خوانسار به اراك و بعد به اليگودرز مهاجرت كردم آنچه كه با يد اعتراف كنم اين است كه در تجارت موفقيتي نصيبم نشد و در همه جا بد آوردم اين جريانات نا مطلوب با مرگ پدر ومادرم توام شد و مرا به كلي در هم شكست و به ناچار در سال 1330 به تهران عظيمت كردم و از آن تاريخ به بعد به استخدام يكي ازموسسات ملي پايتخت در آمدم.
آثارمن عبارتند از:
1-«ترانه ي خوانسار» كه شامل اشعار محلي است و در سال 1334 به چاپ رسيد(لاز م به ذكر است كه اين كتاب بسيار مورد استقبال مردم قرار گرفت وهمچنين مورد توجه شرق شناسان كشور هاي آلمان و روسيه كه دررابطه باگويش و فرهنگ ايران مطالعه مي كردند واقع شد .تا آنجا كه با فرستادن نامه هايي از سوي آنها از كار او تجليل بسيار شد.)
2-«تذكره ي شعراي خوانسار» مشتمل بر شرح حال و آثاربيش ازيكصد نفراز شعراي پنج قرن اخير خوانسار
3-«مشاهير خوانسار» شامل شرح حال فقها ،عرفا،موسيقيدانان و ساير ارباب فضل و هنر خوانسار
4-«تاريخ خوانسار» شامل موضو عات تاريخي ،اجتماعي ، جغرافيايي و اقتصادي خوانسار
5-«خوشنويسان خوانسار» شامل شرح حال و نمونه ي آثار آنها
كه با وجود تلاش بسيار فقط دو كتاب اول به چاپ رسيد.علاوه بر اين در سال1338 دو جلد كتاب «خرس و خر يا مشا عره ي دو شاعر»مشتمل بر اشعار زيبا بين اوو شاعر معروف گلپا يگان آقاي لاهوتي منتشر گرديد. وبالاخره اين شاعر افتخار آفرين شهرمان پس از اين همه تلاش و زحمت در به اعتلا رساندن نام خوانسار در تاريخ 19 فروردين سال 1359 دار فاني را وداع گفت . و در پايان شعري با گويش خوانساري از يوسف بخشي:
بام اچدين يا نچدين؟
اي وچا خوسارشان بام اچدين يا نچدين؟ در پي دلدارشان، بام اچدين يا نچدين؟
درگرزكو صد گل وحشي يه حسرت بشككو من به اون گلزارشان، بام اچدين يا نچدين؟
طاقت گرماي تيرون من نداران به خدا در گر كوسارشان، بام اچدين يا نچدين؟
ري به شيرك اگ غم تيرون منژ از پا بخوس به خانيسارشان، بام اچدين يا نچدين؟
در سراغ ليلي اگ مجنون به همرا من نبو بي سر و سلارشان، بام اچدين يا نچدين؟
چون كه با خود غصه ي آوارگي جي ادبران ناخوش و ناكارشان، بام اچدين يا نچدين؟
با دلي وركنده و با چشمي از خين لي به لي ري به كوي يارشان، بام اچدين يا نچدين؟
دير ريژان خاك دومنگير ري از دومنم آره در خوسارشان، بام اچدين يا نچدين؟
تا گه درواارسان بخشي به سمت چشمه تت بادلي سرشارشان بام اچدین یا نچدین؟
(منابع: تذکره ی شعرای خوانسار نویسنده:یوسف بخشی ۲-دیوان یوسف بخشی)
(مدیریت ) : با تشکر از همکاری صمیمانه سرکار خانم عظیمی